دمنستریشنی چند
به نام خدایی که نور را برای وضوح بیشتر آفرید
خب الان و بعد از مدتی دیدم که ظاهرا یک مسئله ای راجع به اینجا رو روشن نکردم.اولین نکته راجع به این هست که چرا کرم رو به عنوان نام کاربری انتخاب کردم:
خب این مربوطه به یک مدتی پیش میشه و نشات گرفته است از یک نگاه نهچندان خوب به خودم. البته باید اضافه کنم که در این بین یک سری تشابهات هم بود که بعضی از اونها همچنان هستند و بعضیهای دیگه هم نه. از این بین باید به این نکته اشاره کنم که در زمانی که این اسم رو انتخاب کردم- حدود یکیدوسال پیش- من خزیدن و به حرکت کردن ترجیح میدادم. بگذاریم که این ناشی از فلان چیز و بهمان اتفاق بود، باید بگم تجربیات نابی رو آفرید که توصیه میکنم توی خونه و یا دستکم در زمانی که کسی داره نگاه میکنه انجامشون ندید و خوشبختانه دیگه اینچنین شباهتی بینمون نیست و می تونم با افتخار بگم دیگه کرم خزنده ای نیستم و حتی کرم شکم چهارتکه ای -دو تیکه دیگه برای بیرون زدن هنوز چند ماهی کار دارند- هستم!
دومین شباهت من و این عزیز کتاب بوده و هست. نمیدونم تا چه حد با اصطلاح کرمکتاب آشناییت دارید، اما از اون جمله چیزهایی هست که من خیلی خیلی دوستشون دارم! از اون توی سر مال زدن های نابیه که آدم رو توی چندراهی میگذاره. مثل عینک زدن میمونه؛ این که میدونی که اگه بزنی مسخره میشی و اگه نزنی میری توی دیوار. البته در حال حاضر نه عینک زدن خیلی ضایعه و نه کرمکتاب حرف بدی تلقی میشه.
و از همه مهمتر دلیل سومم! خود خود شخص کرم! یعنی این که تا به حال کتابی خوندید که شخصیت منفی اصلیش یک کرم باشه؟ فیلم، کارتون و یا هرچی...! کرم موجود بهخصوصیه. توی زمین و روی گیاهها زندگی می کنه. برگش رو می خوره و بین خاک میره و میآد. کسی دنبال ردش نیست که گیرش بیاره و یا از بین ببردش. کسی نیست که بخواد میلیونها ازشون تکثیر کنه تا بشریت بهش افتخار کنن. هیچ کرمی هیچوقت قهرمان نبوده! دانای کل نبوده! بوده... ولی هیچی نبوده. نه دستیار خبیثیه که تشنه قدرته و نه اون آدم عبوثی که آخر سر معلوم میشه از آدم خوباس. هویتش ورای رولهای تعریف شده قالب های داستانیه. زندگی پوچش گاهی حتی کمتر از آسمونی که نمیمیره مورد توجه قرار میگیره، کمتر از گیاهانی که ازشون تغذیه می کنه، کمتر از خاکی که درشون می لوله. همه حرف از خشکیدن درختها و سیاه شدن خاک میگن و حتی یک نفر هم سراغ اون ها رو نمیگیره... بله، بودنی داریم اینچنین! :)
بگذریم، خونم بهجوش اومد یهو! در رابطه با اسم وبلاگ که معلومه. جاییه که پیش از این احدی بودن در اون رو تجربه نکرده. شما خوش اومدید.
سخن آخر: این شناسه وبلاگ که قرار بود "hole" به معنی چاله باشه، به اعتقاد بیان گرامی زیادی کوتاه بود و من هم یک "اچ" و یک "ال" بهش اضافه کردم و فکر کنم در حال حاضر خیلی ها "حوله" بخوننش. :/
پ.ن: بگذارید رو با زِِ ِ د ایی بنویسید و آخر جمله هاتون هم علامت لازم رو، اعم از سهنقطه و خود نقطه و علامتتعجب و علامتسوال رو بگذارید که دلخوشیشون به همینه و اینکه در بدترینهاتون هم امیدوار باشید. :)